10 شب محرم
آقا طاهای من به روایت تصویر جمعه صبح بلندت کردیم چشماتو باز نمیکردی این قدر کیف کردم که نگو هی بهت میگفتم گهی زین به پشت و گهی پشت به زین نمیشه که همش شما مارو بیدار کنی ........ خلاصه که با آقای پدر و مادر همسری که خدا خیرش بده رفتیم مصلا همایش شیر خوارگان حسینی اینم طاهای من صبح ساعت 7 کلی هم رفتیم جلو دوربین که مارو از تلویزیون نشون بده آخه همه پای گیرنده هاشون نشسته بودن که مارو ببینن که نشونمون ندادن در همین حین خاله فرشته که یکی از دوستای مامانیه با دخمل نازش رو اونجا دیدیم (آیسان جون) خلاصه که شما هم یه حالی از ما جا آوردی که نگو و نپرس خوب شد کمر بندمو بسته بودم وگرنه دو نیم میشد...
نویسنده :
نازنین مامان آقا طاها
23:20